نقش مدیریت پروژه در بازاریابی
نقش مدیریت پروژه در بازاریابی
نقش مدیریت پروژه در بازاریابی : نقش و اهمیت مدیریت پروژه در فرایند بازاریابی همانند نقش و اهمیت آن در هر حوزه دیگری نیست، چرا که بازاریابی مثلا همانند تولید یا مونتاژ مجموعه ای از فعالیت های تکراری و از پیش تعیین شده نیست. بازاریابی در حقیقت ، شامل مجموعه گسترده ای از رویداد ها و فعالیت های است که در برخی از موارد اصلا قابلیت پیش بینی شدن هم ندارد. بنابراین هدف مدیریت پروژه بازاریابی سعی در تعیین عناصر و فاکتورهای غیر قابل کنترل نیست، بلکه به شدت بر افزایش شانس موفقیت فعالیت ها از طریق پیش بینی برخی از فاکتورها و مدیریت بلاتکلیفی بقیه موارد می باشد.
به عنوان مثال، آن دسته از فعالین عرصه بازاریابی که از رویکرد حدس و گمان بجای برنامه ریزی دقیق فعالیت ها برای پیش بردن اهداف بازاریابی خود استفاده می کنند، اغلب اختصاص وظایف به دیگر اعضاء تیم، رسیدن به ضرب العجل های و مسئولیت های پذیرفته شده برایشان همانند مصائب بزرگ و غیر قابل حلی می باشد. به نظر می رسد که اولویت های کاری اعضای تیم آنها با هم جابجا می شوند و اغلب در کارها با تنگنا های مختلف روبرو می شوند و پروژه های آنها بصورت روان و منظم حرکت نمی کند. راه حل تمامی این مسائل و مشکلات مدیریت موثر پروژه می باشد.
مدیریت پروژه چه کاری می تواند برای بازاریابی شما انجام دهد؟
اگر با مفهوم بازاریابی چابک آشنایی ندارید، پیشنهاد می کنم این مطلب را مطالعه کنید. توانایی در آزمودن سریع ایده های مختلف در بازاریابی پیش از بکار بردن آنها در بطور رسمی در فرایند بازاریابی یک توانایی بسیار خوب و مناسب و ستودنی است. اما توانایی ایجاد یک جامعه مخاطب از یک بازار هدف، هماهنگ کردن یک کانال ارتباطی مناسب با آنها، ایجاد یک بحث و ارتباط و سپس بدست آوردن مجموعه ای از اطلاعات مناسب نیازمند مهارت قابل توجهی در مدیریت پروژه می باشد. همچنین باید توجه داشت که این فرایند باید در کوتاه ترین زمان ممکن انجام شود و هیچ تداخلی با دیگر پروژه های شما نداشته باشد.
بنابراین مدیریت پروژه در حوزه بازاریابی باید دو هدف عمده را دنبال کند:
– باید بطور کاملا مستمر قابل انطباق با شرایط محیطی در حال تغییر باشد و
– همچنین باید قابل پیش بینی، سازماندهی و ساختار دهی باشد
به عبارتی می توان گفت مدیریت پروژه همانند یک چسب بصورت موثر موجب حفظ یکپارچگی اجزاء پروژه به یکدیگر می شود. یک مدیر پروژه لایق در حوزه بازاریابی باید برای اطلاع و اطمینان از آگاهی تمام اعضاء تیم نسبت به وظایف خود و ضرب العجل مربوط به هریک اطلاع کافی داشته باشد. اگر نتایج از چیزی که قبلا پیش بینی شده بود بهتر یا بدتر پیش می رود همواره در فرایند به منظور منطبق ساختن برنامه با پیشرفت کار دخالت می کنند و از ایجاد تنگنا در مواردی جلوگیری می نمایند.
بنابراین برنامه های زمانی همگی اسنادی هستند که تنها برای یک بار تهیه نمی شوند، و همواره باید در طی زمان و با پیشرفت کار مورد ارزیابی و بروز رسانی قرار بگیرند.
معیارها و مدیریت پروژه بازاریابی
کلید اصلی و موثر در یک مدیریت پروژه بازاریابی چابک معیارها می باشند، که ما را قادر به تولید اطلاعات در رابطه با پروژه در مدت زمان اندکی می نمایند. این معیارها به هر کسی اجازه می دهد تا درکی نسبی از وضعیت فعلی و مسیر پیش روی پروژه بدست بیاورد و همچنان که زمان در اختیار است از مشکلات احتمالی مطلع شود و برای رفع آنها اقدام کند. یافتن این معیارها در پروژه بازاریابی بسیار حیاتی بوده و از جمله مهمترین بخش های یک پروژه بازاریابی در نظر گرفته می شود.
البته مدیریت پروژه در رابطه با بازاریابی تنها محدود به تعیین کردن این معیارها نمی شود، بلکه تمامی جنبه های برنامه ریزی پروژه را پوشش می دهد که شامل این موارد هم می شود: منابع و فعالیت ها چگونه با یکدیگر منطبق می شوند؟ سطح اولیه که هر فردی از آن شروع به فعالیت می کند چیست؟ و استاندارد مرجع برای ارزیابی چه چیزی در نظر گرفته می شود؟
بر اساس معیارها، فعالیت ها و منابع مختلف دخیل در پروژه، اعضای تیم قادر به ایجاد برنامه ای هستند ترجمان آن تقسیم شدن کل پروژه به وظایف اختصاصی، همراه با مراحل مهم برای ارزیابی، منابع هر بخش، مدت زمان آنها، مسئولیت ها، زمان آغاز و پایان و مواردی از این دست می شود.
برنامه ریزی پروژه
به عنوان یک قاعده کلی، برنامه ریزی برای یک پروژه بازاریابی شامل 5% از زمان تعیین شده برای کل پروژه می شود. صرف کردن زمانی بیشتر از این 5% به معنای از دست رفتن برخی از منابع در طی این فرایند بوده و این در حالی است که صرف شدن زمانی کمتر از آن هم به معنای وجود سهل انگاری و برخی از فرصت های از دست رفته در کل فرایند پروژه می باشد.
در این بین توجه به این نکته ضروری و منطقی است 5% از زمان برنامه ریزی باید به ارتقاء و بهبود فرایند برنامه ریزی اختصاص پیدا کند و در این بین به دنبال شناسایی و حذف موارد زائدی باشیم که در طی زمان روی هم انباشته می شوند و زمان و انرژی و منابع ما را به خود اختصاص می دهند.
نکته جالب در این بین اینکه پس از برنامه ریزی و بهبود و ارتقاء فرایند برنامه ریزی، مدیریت و برنامه ریزی برای پروژه های جدید به مراتب ساده تر می شود و چارچوب استاندارد برنامه برای هر یک از اعضاء تثبیت می شود، میزان بهره وری افزایش می یابد و آغاز پروژه های جدید در ابتدا همانند بالا رفتن از یک کوه با شیب بسیار زیاد نا ممکن به نظر نمی آید.
به عنوان نکته آخر باید توجه داشته باشید هیچ فرایند یا برنامه ای نمی تواند جایگزین کار تیمی خوب و مناسب و ارتباطات دو سویه باشد. مدیریت پروژه تنها ابزاری برای کمک به همه اعضاء برای کار کردن با یکدیگر و درک اهمیت زمانی انجام هر یک از موارد می باشد. همچنان که بسیاری از شما دوستان هم می دانید، وظیفه اصلی یک مدیر پروژه درک هدف نهایی پروژه نیست – بلکه تمامی اعضاء تیم باید نسبت به پروژه به چنین درک و برداشتی دست پیدا کنند.